شهيد بابا علي در مورخه ۱۳۴۶ اول فروردين به دنيا آمد در يک خانه روستائي متوسط به دنيا آمد. کودکي شهيد خوش قيافه بود. وضع مالي خانواده خوب نبود. تنها نان آور خانواده پدر مرحومش بود. ولي رفته رفته به ياري خداوند متعال برادرانش که بزرگ شدند و کار کرده و به اقتصاد خانواده کمک کردند.
شهيد در سال ۱۳۵۳ به مدرسه راه يافت و مدت پنج سال در روستاي قالقاچي دوره دبستان را درس خواند.شهيد از پدر و مادرش اطاعت مي کرد. به حرف بزرگترش گوش مي داد.و به برادرانش مي گفت خداوند فرزنداني را که به حرف پدر و مادر گوش مي دهند فراموش نمي کند.
بعدد از دبستان دو سال هم به مدرسه راهنمايي قره باغ رفت. در مسجد روستا شعار مي دادند و کل روستا را بدون ترس از کسي پر از اغلاميه و شعار مي کردند.
رشته رياضي را اننتخاب کرد و بعد از انتخاب رشتخ به مدرسه شهيد چمران رفت. در انجمن اسلامي مدرسه شرکت کرد.و در سپاه واحد دانش آموز ثبت نام کردو به فعاليت پرداخت.جمعه ها به اردوي سپاه مي رفت.و دوره آموزشي اسلحه مي رفت. هميشه سر نماز دعا مي کرد  که مثل برادران در جبهه اسلحه به دست بگيرد.

با سلام و درود بر رهبر کبير انقلاب نيب بر حق مهدي (عج) و درود به روان پاک از انقلاب خونين حسين(ع) تا انقلاب پر خروش خميني،اي خداي بزرگ تورا سپاس ميگويم و شکر گزارم که در زماني واقع شدم که بتوانم اسلام ولقعي را درک کنم من براي کسي وصيتي ندارم ولي يک مشت حرفي که بر روي اين کاغذ مي آورم مي خواهم همچون تيري بر دل سياه دلان تاريخ که هنوز حتي آزادي را نفهميده اند باشد، بدان اي امام که تا لحظه اي که خون ر رگ ما جوانان است لحظه اي نمي گذاريم که خط پيامبر گونه تو که به خط انبياء وصل است به انحراف کشيده شود ولي اي ملت ايران اگر من لياقت آنرا داشته باشم که وصيتي به شما بکنم اين است که اين امام را در صحنه گيتي تنها نگذاريد و به ستون پنجم اجازه هيچگوه جرکتي ندهيد و کوچکترين چيز مشکوکي را به مسئولين اطلاع دهيد، و اي پدر و مادرم سلام بر شما که چنين فرزندي را به جهاد فرستاديد، اميدوارم که من را ببخشيد و من خطاکارم و زياد در حق شما خطا کرده ام اما عاجزانه خواهش ميکنم که من را بخاطر الله عفو کنيد و اي مادرم که يک عمر براي بزرگ کردن من زحمت کشيده اي  از شما خواهش مي کنم که اگر من به بارگاه تعالي لياقتي يافتم تا جانم را فدا کنم زياد گريه نکني تا از گريه شما دشمنان ما شاد نشوند ولي اي برادرانم درست است که من خطاي زياد کرده ام ولي از شما خواهش مي کنم که به بزرگي خودتان مرا ببخشيد و اي برادر کوچکم وصيتي دارم بر شما و آن اينست که اگر من شهيد شدم که تولدي ديگر براي من است سلاح مرا برداري و به جهاد با کفاران بپردازي و بگويي اي منافقان تا زماني که قطره اي خون بر رگ ما مسلمين است نمي گذاريم اسلام را ز ميان ببريد تا قوامين آن چند لحظه اي فراموش شود و ادامه دهنده را شهيدان راه خدا باشي و اي خواهرانم اولا تقاضا مي کنم که من را ببخشيد و هر چه بدي و خطاکاري از من ديده ايد عفو کنيد ثالثا چون حضرت زينب پيام رسان شهدا باشد و پيام برادرتان را به گوش يزيديان و منافقين زمان برسانيد و از همه دوستانم و هم ولايتي هايم ، اميدوارم که من را ببخشيد و اگر حقي در گردن من دارند بخاطر خداي تعالي بگذاريد و خطاهاي من را عفو بکنند و من از پدرم خواهش مي کنم اگر بتوانند بخاطر خدا هزار تومان به مسجد و هزار تومان به جبهه ها کمک کنند.
و اي برادرانيکه باهم در يک کلاس درس مي خوانديم واقعا مدرسه يک سنگر ، و اميدواريم در آن سنگر مستحکم باشند و به منافقان و گروههاي انحرافي فرصت هيچگونه فعاليتي ندهند.
اي برادرانيکه در انجمن اسلامي دبيرستان کار مي کنيد با تبليغات صحيح و اسلامي خود بيطرفهائي را که در مدرسه هستند را به راه بکشيد تا تعهد انقلابي و اسلامي داشته باشد و آنهائي را که به راه نمي آيند چون علي از خود طرد کنيد و فرصت را به دست آنها ندهيد تا کوچکترين فعاليت انحرافي بکنند. و هر خطايي از من سرزده به بزرگي خودتان ببخشيد و حلال کنيد در آخر از خداوند متعال فرج هر چه سريعتر مهدي (عج) و طول عمر امام را خواستارم و نهايت آرزويم فرج هر چه سريعتر امام زمان است تا بتوانم در دوران وي نيز خدمتي بکنم و از خداوند خواستارم که هر چه سريعترم ذجبهه حق را بر باطل پيروز گرداند. و بر خانواده شهدا صبر عنايت فرمايد و روح شهدا را متعالي بگرداند.