استان تولد:
آذربایجان غربی
شهيد محرم آقاجاني به سال 1348 در خانواده اي مذهبي و متوسط در روستاي قره بلاغ از توابع شهرستان نقده به دنيا آمد و در عمليات ظفرمند كربلاي 5 در تاريخ 65/10/25 به فيض شهادت نايل آمد.
فرازي از زندگينامه شهيد:
او در دوران پيروزي انقلاب عليرغم كمي سنش در تمام فعاليت ها شركت مي جست و عشق و علاقه خود را از همان دوران نوجواني اش به انقلاب و امام نشان مي داد. دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سر گذاشت و براي گذرانيدن دوران دبيرستان، وارد دبيرستان نظامي شد. وي از دوران راهنمايي در بسيج دانش آموزي و انجمن اسلامي مدرسه فعاليت مي كرد و اخلاق و رفتارش در مدرسه الگوي همكلاسانش بود و همه دانش آموزان به او احترام خاصي قايل بودند.
شهيد آقاجاني يك لحظه از نماز و روزه خود غافل نمي شد و در تمام مراسمات مذهبي، جلسات آموزش قرآن حاضر مي شد. در كلاس اول دبيرستان به جهت شايستگي و اخلاق نيكو، همكلاسانش، به عنوان نماينده كلاس انتخاب كرده بودند.
شهيد آقاجاني بعد از فعاليتهاي چشمگير در پشت جبهه به سبب فرمان تاريخي امام راحل كه رفتن به جبهه را واجب كفايي است، بر خود تكليف شرعي دانست به عنوان بسيجي همراه با ساير همرزمانش عازم جبهه گشت و در عمليات ظفرمند كربلاي 5 در منطقه شلمچه پس از رشادت هاي تمام و جانفشاني هاي بسيار در مورخه 65/10/25 بر اثر اصابت تركش دشمن بعثي جان به جان آفرين تسليم كرد و با نثار خون پاك خويش استكبار جهاني را از رسيدن به مقصود خود مأيوس و نااميد ساخت و پيكر مطهرش پس از تشييع در جوار ساير همرزمانش در گلزار شهداي نقده به خاك سپرده شد.
روحش شاد و يادش گرامي باد
وصيت نامه شهيد محرم آقاجاني
بسم ا... الرحمن الرحيم
«اللهم اجعل محياى محيا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد و اشهد ان لا اله الا ا... و اشهد ان محمداً رسول ا... و اشهد ان على حجت ا...»
به نام ا... پاسدار حرمت خون شهدا و با سلامها و درودهاى گرم از قلب پر از گناهم بر شما رزمندگان و امت شهيد پرور و با درود و سلام برقلب نازنين امام امت و خانواده هاى معظم شهدا و با سلامهاى خالصانه بر شب زنده داران و به روح پر فتوح شهيدان و با درود بر فرزندان معصوم و پدر نديده آنها.
جهاد درى ازدرهاى بهشت است كه خداوند اين در را به روى هر عصرى باز نمى كند.عصر ما هم عصري است كه خدا اين باب جهاد را باز كرده. كسي كه از طريق جهاد يا شهادت مي رود، با آن كسي كه از طريق بيماري مرگ به سراغش مي آيد، فرق مي كند. آن كسي كه كه از طريق بيماري مي رود، همه كارهايش مي رود زير سؤال و از او دقيق سؤال مي شود. اما آن كسي كه قدرتش را مي دهد و نيرويش را مي دهد و آن كسي كه قبل از اينكه از اين دنيا برود، او خودش مي رود و طبعاً به خاطر اين جانفشاني كه در راه خدا كرده، مورد محبت خداست و مورد علاقه خداست.
برادران و خواهران گفتن اينكه ما براي چه قدم به ميدان رزم گذاشته ايم. مشخص است و لازم نيست كه شماها به حرف بي خردان و پول دوستان و دنيا دوستان گوش نكنيد و صبر و استقامت پيشه كنيد كه خدا صبورين را دوست دارد.
به مزار شهدا برويد. بنشينيد و كودكان شهدا را زياد محبت كنيد كه آنها داغ زياد ديده اند، از نمازهايتان غافل نشويد و در دعاي كميل و نماز جمعه زياد شركت كنيد.
وقتي با جسد مواجه شديد، به ياد اجساد شهداي كربلا سجادگونه و زينب گونه و رقيه وار استقامت كنيد و چنان وانمود كنيد كه دشمنان از شما ناراحت نه خوشحال.
برادران و خواهران نگذاريد اين وقت ها هدر برود. نگذار اين خونها پايمال شود. آگاه باشيد كه اين وقت ها و اين فرصت ها ديگر برگشت ندارد. رفته گان رفته اند. خوشا به حالشان كه در راه خدا و براي رضاي خدا رفته اند. حالا كه بر ماست كه راهشان را ادامه داده، ما نيز به صف آنها بپيونديم. ما نيز براي خدا كه شده به اسلام و ملت ايران و مظلومان جهان خدمتي كرده باشيم.
فرض كنيد زمان شاه باشد. همه دخترها به پسرها بپيوندند. همه بي حجاب، همه كثيف باشند. آن وقت خوب، خواهش مي كنم فكر كرده، جواب بدهيد. آن وقت است كه آرزوي اسلام خواهيم كرد. حالا كه خدا اين نعمت را به ما داده بيائيد. از اين نعمت استفاده كنيم، كفران نعمت نكنيم.
برادرانم، هر پرچمي كه از دست سردارى مى افتد، سردار ديگر برداشته و به وصف رزمندگان مي پيوند و حالا فرض كنيد ما سردار نيستيم. يك خدمتگزار ناچيز و ضعيف الايمان هستيم. نگذاريد اسلحه ما به زمين افتد. حتي اگر هم شده، همه تان به صف دين داران اسلام بپيونديد. اسلام به تك تك شما احتياج دارد. ماها بايد اين نياز اسلام را برطرف كنيم. انشاءا...
به ياد مادرم
ببوسم دستت اي مادر كه پروردي مرا آزاد
بيا بابا تماشا كن كه فرزندت شده داماد
به حجله مي روم شادان، ولي زخمي به تن دارم
به جاي رخت دامادي لباس خون كفن دارم
خواهرانم، مي دانم آن طوري كه شايسته برادري تان باشم، نبودم و بعضي اوقات شما را اذيت مي كردم و حقى را كه در گردن من بود، نتوانستم به طور دلخوشيتان انجام دهم. اميدوارم كه بنده را حلال كنيد و از تقصيراتم بگذريد و زينب وار تحمل كنيد و با عمل و صبرتان اسلام را روسياه كنيد.
پدر و مادرم، پدر جان، باور كن، آن قدر تو را خجالت مي كشم مي داني كه تا تو مرا نبخشي. من اجر و مزدي ندارم و يقين دارم كه به لطف و كرم خداوند منان مي بخشي.
پدر جان، من براي تو فرزند خلفي نبوده ام و آن داغ مادرم كه در دل تو بود و تا ابد هم خواهد بود. چون همسري براين نبود كه به زودي فراموش كني. اين داغ در دل فرزندش (بنده) نيز هست و خواهد بود.
پدر جان، مواقعي مي شد كه تو را عصبانى مي كردم و آن مرحمت و كرمي كه در وجود تو بود، مرا عفو مي كردي. باور كن حالا هم ناراحتم و از اين كه در مواقعي بلندتر از تو صحبت مي كردم. باور كن ناراحتم و از اين ناراحتي ها نيز ناراحتم. اميد زيادي دارم كه مرا ببخشى.
مادرم من تو را از مادرخودم كوچكتر و كمتر نمى ديدم. گاهى مى شد خيال مى كردم كه اصلاً اتفاقى نيفتاده است. اميدوارم تو را از مادرى برادران و خواهرانم كم نكند. انشاءا... به خانواده عمويم سلام گرم دارم. مخصوصاً به يادگار فرزندشان (سعيد) سلام دارم. به او و مادرش، به پدر و مادرش (جعفر) بگوئيد كه (محرم) با داغ نديدن فزرندشان رفت و ديدار را به قيامت گذاشت. بگوئيد كه او حتي لحظه جان دادن مادرش را نيز نديد. خدا انشاءا... توفيق دهد كه در آخرت بتوانيم اين ناراحتي را جبران كنيم.